۱۳۹۷ فروردین ۳, جمعه

واقعیت کمونیسم چیست؟


واقعیت کمونیسم چیست؟

فیلم مارکس جوان و روزهای اولیه انقلاب عظیم فکری



نشریه آتش- شماره 77

فيلم «مارکس جوان» ساختة رائول پِک، بزرگداشت خوبي براي صد و هفتادمين سالگرد انتشار «مانيفست کمونيست» است. رائول اهل هائيتي است. مستند معروف «من کاکاسياي تو نيستم» در مورد جيمز بالدوين نيز از ساختههاي اوست. در اين فيلم استفان کونارسک نقش فردريش انگلس و آگوست ديه ل نقش کارل مارکس را بازي ميکنند.
فيلم، ماجراي توليد و تکامل علم انقلاب کمونيستي است. سالهاي 1843 تا 1848، اروپا تحت حاکميت سلطنتهاي مطلقه است. بحران، قحطي و رکود همه جا را گرفته و در آستانة تغييرات بزرگي است. در انگلستان انقلاب صنعتي نظم جهاني را تغيير ميدهد و طبقه جديد پرولتاريا را به وجود ميآورد. تشکلات کارگري بر اساس «کمونيسم تخيلي» که «همه برادرند» تشکيل شدهاند. ورود دو جوان آلماني به اين صحنه و تدوين درک علمي از انقلابي که ضرورت جامعة سرمايهداري است، براي هميشه مبارزه و آينده جهان را تغيير ميدهند. کارل مارکس  26 ساله است. رفقايش فردريش انگلس، جني مارکس (همسرش) و مري بِرنز در همين سن و سال هستند.
رائول ميگويد: «... بر دورهاي (از زندگي مارکس و انگلس) تمرکز داديم که جالبترين و برانگيزانندهترين لحظه است. اينجاست که انديشه تکامل پيدا ميکند. ... مارکس اعتقاد داشت که جهل هرگز به کسي کمک نميکند. بايد دشمنت را بشناسي و بداني چگونه با او بجنگي. ... مارکس ميگويد، فلاسفه وقتشان را صرف تحليل جهان کردهاند در حالي که اکنون بايد آن را تغيير داد. اين در آن لحظه، تصميمگيري بسيار عظيمي است.» (1) 
فيلم با صحنة جمعآوري چوب توسط فقرا در جنگلهاي تحت مالکيت اربابان و سرکوب خونينشان توسط گاردهاي مسلح شروع ميشود. صحنهاي که بر «مالکيت» و «حق» متمرکز است.
سپس وارد دفتر روزنامه «راين» ميشويم. مارکس فارغالتحصيل دانشکده «حقوق» در اين روزنامه مينويسد. در دوران دانشجويي به حلقة دموکراتهاي چپ طرفدار هگل پيوست و هنگامي که فويرباخ، مسيحيت را نقد کرد و ماترياليسم را رواج داد، فويرباخي شده بود. در اين دورة فکري است که در روزنامه راين که توسط آرنولد روگه و برخي ديگر از بورژواهاي راديکال در شهر کلن (آلمان) منتشر ميشد، مينوشت. صحنه روز بسته شدن روزنامه پس از 15 ماه را نشان ميدهد. همکاران مارکس به وي پرخاش ميکنند که با نوشتن مقالات راديکال باعث شده که روزنامه زير حمله حکومت برود. مارکس هم با عصبانيت جواب ميدهد: «چه کار کنم، خودم را سانسور کنم و مثل شما مبهم حرف بزنم؟». مارکس نوشتههاي «راين» را ياوه ميخواند و ميگويد، «فراخوان انقلاب جهاني ميدهد ولي از هر گونه ايده و مفهوم روشن خالي است؟ صرفاً توليد يکسري اظهاريههاي سستِ مبهم، مقالههاي ادبي مبهم، تئوريهاي سوسياليستي مبهم است.» مارکس ميفهمد که با اينها که هم بورژوا دموکرات هستند و هم ترسو، آبش به يک جوي نميرود و بايد از آنها گسست کند. روگه به مارکس ميگويد، کوتاه بيا. و مارکس جواب ميدهد: «نه روگه. خسته شدم از اينکه سلاحم سنجاق است. من تبر ميخواهم. ...» و بعد در را به روي سربازان باز ميکند. همهشان دستگير ميشوند.
مارکس و جني به پاريس ميروند. جني از دوستان دوران دانشجويي مارکس و از خانوادهاي اشرافي بود. در حالي که با فقر دست و پنجه نرم ميکردند بچهدار هم ميشوند. اوضاع سختتر ميشود.
در صحنة ديگر، انگلس را در کارخانة پدرش در منچستر ميبينيم. کارخانة «اِمرن و انگلس». در اينجا انگلس با مري برنز کارگر ايرلندي آشنا ميشود. او نقش مهمي را در آشنا شدن انگلس با وضعيت طبقة کارگر انگليس بازي ميکند. کتاب انگلس به نام «وضعيت طبقه کارگر انگليس» در دوراني که هنوز مارکس و انگلس آشنا نشدهاند، تأثير عظيمي روي مارکس ميگذارد.
آنها براي اولين بار در پاريس ملاقات ميکنند و از سال 1844 به «يک روح در دو بدن» تبديل ميشوند. در اولين ملاقاتها، انگلس به مارکس ميگويد، که بايد خودش را وقف مطالعه اقتصاد سياسي کند. جواب به اين ضرورت نقطه تمرکز کار مارکس براي ساليان دراز ميشود. زيرا، درک و تشريح ماترياليستيِ جامعه وابسته به شناخت يافتن از زيربناي اقتصادي آن است. زيربناي اقتصادي، شالوده سازمان اجتماعي و تمايزات طبقاتي و روابط اجتماعي و تمام روبناي سياسي و فلسفي، است.
مارکس و انگلس، جني و مري يک گروه جدايي ناپذير ميشوند. نقش جني در اين گروه بسيار مهم است. رائول پک آگاهانه تلاش کرده است تا جني را از سايه مارکس بيرون آورده و به عنوان يکي از انقلابيون کمونيست آن زمان نشان دهد. در صحنهاي زيبا، جني به انگلس ميگويد، «من اثر تو را خواندهام. مانند شامپاين جوشان است. بله من شورش کردم. ... خوشحالي بدون شورش عليه نظم حاکم، عليه نظم کهنه، ممکن نيست. جهان کهنه بايد درهم شکسته بشود و اميدوارم که خيلي زود اين را ببينيم». جني فقط در مورد «ظلم» حرف نميزند. ميداند سيستمي هست که اين ظلم را توليد ميکند. افق جني به «حق» محدود نيست. او براي سرنگوني کل «نظم کهنه» ميجنگند.
مارکس و انگلس در همان حال که تدوين نظريه کمونيسم علمي را پيش ميبردند، در فعاليتهاي عملي شرکت ميکردند. در تدوين نظريه کمونيسم علمي، بايد نظريهها و تفکرات سوسياليسم خردهبورژوائي را که کمتر از امروز نبودند نقد ميکردند تا بتوانند راه سرنگوني «نظم کهنه» و «تغيير جهان» را باز کنند زيرا بدون شناخت از جهان، تغيير آن غيرممکن است.
دو جنبش بزرگ در جريان بود. سوسياليستهاي تخيلي مانند وايت لينگ و پرودون طرفداران زيادي داشتند. مارکس و انگلس تلاش کردند با آنها متحد شوند اما حاضر نبودند وارد اتحادهاي ليبرالي و مبهم بشوند.
در صحنهاي از فيلم، پرودون که مهمترين رهبر سوسياليست آن زمان محسوب ميشد، مشغول سخنراني است. او عليه «مالکيت» حرف ميزند. اما، مارکس حرفش را قطع ميکند و ميپرسد: چه نوع مالکيتي؟ منظور مارکس اين بود: مالکيت خصوصي بر وسايل توليد! که استثمار کارمزدي بر اين نوع مالکيت استوار است. اما پرودون حاضر نيست تماميت سرمايهداري را زير سؤال ببرد. او از سرمايهداري خشمگين است چون بيوقفه توليدکنندگان کوچک را نابود ميکند اما حاضر نيست از آن دست بکشد. پرودون يک روشنفکر دموکرات است و خشم و افق اين توليدکنندگان کوچک و توهمات بورژوازي کوچک را بيان ميکند. محافظهکاري سياسي او هم منطبق بر اين افق محدود تاريخي است.
در جلسهاي ديگر که براي «اتحاد» با جنبش کارگري تحت رهبري وايت لينگ است، افکار ايدهآليستي ديني او را به چالش ميگيرد. مانند هميشه، مارکس حاضر نيست به خاطر «اتحاد»، حتا اتحاد با يک جنبش کارگري وسيع، در مورد آنچه حقيقت است و آنچه ياوه، سکوت ليبرالي کند. مارکس به وايت لينگ که سخن از «آرمان» مبارزه براي «خوشحالي مردم» ميکند با صراحت ميگويد، «خوشحالي؟ همين است پايه و اساس فعاليتهاي تو؟ ... با توجه به هياهويي که در موعظههايت به راه مياندازي، بگو ببينم کدام پاية تئوريک فعاليتهايت را توجيه ميکند؟ و پاية آيندة اين فعاليتها چه خواهد بود؟ ... برانگيختن کارگران بدون ارائة يک آموزة سازنده، نا صداقتي و بازي فريبکارانه است که در يک طرف بازي پيامبري است که به او وحي شده است و در طرف ديگر يک عده احمق بهت زده.»
در ملاقاتي ديگر، پرودون کتاب «فلسفه فقر» خود را به مارکس ميدهد. مارکس در جواب، کتاب «فقر فلسفه» را مينويسد و نظريههاي اقتصاد سياسي پرودون را نقد ميکند و براي اولين بار نظريههاي اقتصاد سياسي خود را پيش ميگذارد. اما اهميت اين نقد، نقد فردي به نام پرودون که از قضا شخصيت سياسيِ بسيار محافظهکار و ترسويي نيز بود، نيست. بلکه در آن است که خط تمايز بسيار روشن با سوسياليسم خردهبورژوايي کشيده و پايههاي سوسياليسم علمي گذاشته ميشود.
لندن شهر تأسيس «اتحادية کمونيستها» ميشود. مارکس و انگلس، در سال 1847 به تشکيلات مخفي «اتحاديه عدالت» ميپيوندند. در کنگرة دوم اين سازمان در لندن شرکت ميکنند. در حالي که مارکس در ميان جمعيت نشسته است، انگلس سخنراني ميکند: «در اينجا ميخواهم اصولي را اعلام کنم که اساس مبارزات آيندهمان خواهد بود. بگذاريد خود را فريب ندهيم. اين مبارزات فوقالعاده خصمانه خواهند بود. در اينجا احتمالاً کساني هستند که با شنيدن کلماتي مانند «مهرباني» اشک ميريزند. اما با اشک ريختن نميتوان قدرت را کسب کرد و قدرت حاکم اهل اشک ريختن نيست. بورژوازي به شما مهرباني نشان نميدهد و شما با مهرباني آن را شکست نخواهيد داد. ... چرا اينجا جمع آمدهايم؟ براي جنگيدن. و براي چه ميجنگيم؟»
جمعيت جواب ميدهد: آزادي، برابري و همه با هم برادرند!
انگلس به سخنانش ادامه ميدهد: «... اما کارگر و بورژوازي برادر نيستند. دشمناند. شما بايد بدانيد که براي چه اينجا گرد آمدهايم. با ايدههاي مجرد و احساسات نميتوانيم مسيري طولاني را طي کنيم. بايد بدانيم اتحاديه چه ميخواهد و براي چه نوع جامعهاي ميجنگد. و بايد الان تصميم بگيريم.»
مخالفين مارکس با شعار زنده باد وايت لينگ! زنده باد پرودون! مخالفت خود را با انگلس نشان ميدهند.
مارکس از جا بلند ميشود و خطاب به آنها ميگويد: ميگوييد زنده باد وايت لينگ و زنده باد پرودون. اما پرودون حتا حاضر نيست پايش را از فرانسه بيرون بگذارد و وايت لينگ هم مبارزه را ترک گفته. پس داريد براي سايهها هورا ميکشيد!
انگلس ادامه ميدهد: «... تخاصم ميان پرولتاريا و بورژوازي بايد به يک انقلاب کامل منتهي شود. تا زماني که طبقات هست آخرين کلام علم اجتماع به گفتة جورج ساند اين است: مبارزه يا مرگ! جنگ خونين يا هيچ بودن! ... انقلاب صنعتي بردة مدرن، پرولتاريا را آفريده است که با رهايي خودش تمام بشريت را آزاد خواهد کرد و نام اين آزادي کمونيسم است!»
سپس در ميان شور و شادي و همچنين عصبانيت و انشعاب طرفداران وايت لينگ و پرودون، نام «اتحاديه عدالت» تبديل به «اتحاديه کمونيستها» ميشود و شعار «همه برادرند» از روي ديوار کنده شده و بر جاي آن اين شعار مينشيند: «کارگران سراسر جهان متحد شويد»! n
آتش

پانويس:
1-
March 6, 2018 | Revolution ewspaper | revcom.us


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر