۱۳۹۶ بهمن ۲, دوشنبه

سر سخن



جمهوري اسلامي خواهد رفت
 اما چگونه؟
جدال آلترناتيوها
نشریه آتش- شماره 75
خيزش انقلابي فرودستان در دي ماه، نقطه عطفي در مبارزات مردم عليه استثمار و ستمگري ديني نظام جمهوري اسلامي بود. اين خيزش تضادهاي آشتيناپذير ميان مردم و جمهوري اسلامي را از اعماق جامعه به صحنه آورد و به مدت 11 روز مبارزهاي راديکال و پر شور با خواست از ميان رفتن رژيم و ارزشها و نمادهاي دينياش، چهار گوشه کشور را به لرزه در آورد. اين خيزش نمايش قدرتمندي از اين بود که تودههاي محروم ديگر حاضر نيستند به وضعيتي که در آن بهجز فقر و درد چيزي برايشان ندارد تن دهند و هيچ نيازي به اين حاکميت و ادامه حيات آن ندارند.
اثرات اين خيزش سرنگونيطلب و قابليتهايي که از خود نشان داد بر ذهنيت جامعه و تودههاي درگير در آن بهگونهاي است که با قطعيت ميتوان گفت ديگر جامعه به دوران قبل از اين خيزش بر نخواهد گشت، مردم به‌‌شکلِ گذشته نميخواهند به حکومت تن دهند و شعلههاي زير خاکستر در فراز و نشيبهاي اجتماعي، زماني ديگر، از نقطهاي ديگر و ممکن است به دلايلي ديگر، سربلند خواهد کرد. با اين خيزش در روابط ميان تودههاي ستمديده و حاکميت جمهوري اسلامي، تغييرات مهمي صورت گرفته و بهتر از هر کسي آناني که بر مسند قدرت نشستهاند و آماج خشم تودهها بودند اين مساله را دريافتهاند. همين امر عليرغم همدستي و همنظري همه جناحهاي حکومتي در ضرورت پاسخگويي به اين وضعيت، اما چگونه پاسخ دادن به يکي از جديترين معضلاتشان تبديل شده و تضادهاي عميق ميان گروهبنديهاي درون حکومتي را بر سر «مديريت بحران» و «چگونه حکومت کردن»، بيش از پيش، تشديد کرده است.
هر جنبش تودهاي، سوالات مهم سياسي و تئوريک و عملي را بههمراه مي‌‌‌‌آورد و مساله «چه بايد کرد» و «راه حل» خلاصي از نظام موجود به مشغله ذهني تعداد بيشتري از مردم تبديل ميشود و خود عرصة مهمي از مبارزه را ميگشايد. قدرت سياسي حاکم به روشهاي مختلف (از ترفندهاي سياسي تا سرکوبهاي خونين) تلاش ميکند هرگونه امکان پيروزي يک انقلاب واقعي را در نطفه خفه کند. ازيک طرف امتيازات حقيري به مردم ميدهد و يا با وعدههاي توخالي تلاش ميکند تا ساختارهاي دولت ارتجاعي را از گزند تودهها در امان نگه دارد و ازسوي ديگر با سرکوب و ارعاب «زور بازو» نشان ميدهد تا مردم را از امکان انقلاب مايوس کند.
اما نيروهاي در صحنه فقط  مردمِ بهپا خاسته و جمهوري اسلامي نيستند. نيروهاي طبقاتي گوناگون (خارج از دايرة قدرت سياسي حاکم) با خط و برنامه و افقشان وارد صحنه شده و تلاش ميکنند به خيزش مردم جهتِ مناسب با برنامه و اهداف خود را بدهند. درواقع، مبارزات بزرگ تودهاي و مهمتر از آن انقلاب بهطور کلي، صحنه زورآزمايي و چالش طبقات مختلف است و مبارزه و رقابت بر سر «آلترناتيو»هايي که پيش گذاشته ميشود و روشن کردن راه از بيراهه، بخش مهمي از گشودن راه براي واژگوني کليت نظام حاکم و پايه‌‌گذاري نظام اقتصادي سياسي اجتماعي کاملا متفاوت از نظام‌‌هاي ارتجاعي (خواه به شکل جمهوري اسلامي باشد يا به شکلي ديگر) است.
- ترامپ رئيس جمهور فاشيست آمريکا، اين نمادِ بارزِ نژادپرستي، توهين و تحقير تودههاي فقير، زنستيزي و احياي قوانين قرون وسطايي دين مسيحيت که در همة جوانبش تفاوتي ماهوي با دولتمردان جمهوري اسلامي ندارد، در چارچوب سياستها و منافع امپرياليسم آمريکا که امروز در ضديت با سياستها و منافع منطقهاي جمهوري اسلامي قرار گرفته، به مردم بهپا خاسته فريبکارانه پيام همبستگي و دوستي فرستاد. ثمرة دخالتگري و اشغالگريهاي جنايتکارانه امپرياليسم آمريکا در سراسر جهان و در خاورميانه روشن است. نتايج سيستم اقتصادياي که آنها سرکردهاش هستند، بهجز جنگهاي ارتجاعي، جنايت و گسترش هولناک فقر، تجارت سکس و اسلحه و مواد مخدر و تخريب محيط زيست نبوده است. امپرياليستهاي آمريکايي (و امپرياليستهاي ديگر) بهراحتي  در جهت منافع آزمندانهشان، دنيا را به آتش ميکشند، صدها هزار انسان را بهقتل ميرسانند و آمادهاند که براي حفاظت از اين منافع، دگمههاي بمبهاي هستهاي را فشار داده و نيمي از کرة زمين را نابود کنند. امپرياليستها بارها نشان دادهاند که هيچگاه دوست تودههاي مردم نبوده و نخواهند بود. با مرتجعترين دولتهاي جهان دست دوستي ميدهند، يا خود آنها را بهوجود مي‌‌‌‌آورند، کودتاهاي خونين بهراه مياندازند و از درون سطل «دمکراسي»شان، بيرحمترين رژيمهاي ديکتاتوري را بيرون ميکشند.
- نظام سلطنتي در ايران از طريق يک قيام تودهاي در سال 57 سرنگون شد. آن قيامي، عادلانه و بهحق عليه رژيم ارتجاعي شاه بود که در ستمگري، سرکوب و خفقان، زندان و شکنجه و اعدام، لشگرکشي به خارج از مرزهاي ايران براي سرکوب مردم بهپا خاسته در ظفار و... سرآمدِ ديکتاتوريهاي فاشيستي آن دوره بود. قيام مردم عليه رژيم سلطنتي به آنجا نرسيد که برآمدش يک دولت و جامعه انقلابي باشد که واقعا نماينده و حافظ منافع اکثريت مردم است. يعني جامعه و دولتي که بار استثمار و ستم هزاران ساله را از دوش مردم بر دارد و بهمعناي واقعي از شر ستم و رنج رهايي يابند. دليل اصلي اين بود که مردم از داشتن يک رهبري کمونيستي که بتواند مبارزات آنان را در جهت ساختن جامعه و دولتي انقلابي رهبري کند محروم بودند و مبارزاتشان بهدست مرتجعين اسلامگرا به رهبري خميني افتاد که در توافق و زد و بند با امپرياليستهاي غربي، قادر شدند موج انقلابي مبارزات مردم را فرو بنشانند و رژيم جمهوري اسلاميشان را پايهگذاري کنند. امروز حاميان همان نظامي که سرنگون شد مدعي حمايت و دفاع از مردم شدهاند. درحاليکه نماينده همين روابط اقتصادي و استثمارگرانهاي هستند که در جمهوري اسلامي تداوم يافت و در ادامة منطقي خود فقر گسترده امروز را به بار آورده است. اينان شوينيستهاي «آريايي/فارس» هستند که حقي براي ملل تحت ستم غيرفارس ساکن در ايران قائل نيستند و با تمام تضادهايي که با جمهوري اسلامي دارند هر زمان احساس کردند ممکن است «تماميت ارضي» کشور به خطر بيفتند، در اوج جنايتکاريهاي جمهوري اسلامي مدافع «ارتش غيور ايران» شدند و عليه «جداييطلبي» سخن گفتند. اينان مشکلي با دين و نهادهاي ديني و نقش آن در سرکوب مردم و اشاعة جهل ندارند و افتخارِ «شاهزاده»شان (رضا پهلوي) اين است که با روحانيون عاليرتبه تماس و دوستي دارد و مشاوره ميگيرد. رژيمي که اين دار و دسته ميخواهند، در روبنا و نظامِ ايدئولوژيک با جمهوري اسلامي تفاوتهايي دارد، اما در بنيادهاي زيربنايي جامعه، در تقدس مالکيت خصوصي، در اجراي سياستهاي اقتصادي که نتيجهاش فقر و مسکنت تودههاي مردم است، هيچ تفاوتي با نظام جمهوري اسلامي ندارد. چرا که هر دو منافع طبقاتي سرمايهداران بزرگ استثمارگر را نمايندگي ميکنند، يکي به اصطلاح «مدرن» و ديگري اسلامگرا؛ بهعلاوه برنامههاي اقتصادي هر دو، تابعِ قوانين و سياستهاي بينالمللي امپرياليستها و نهادهاي مالي و بانکي آنها است که نتيجهاش را امروز در ايران و اکثر کشورهاي تحت سلطة امپرياليسم ميبينيم.
- رهبري سازمان مجاهدين خلق خود را بديل جمهوري اسلامي ميداند و تلاش دارد تا با کمک امپرياليستها جايي برايش در نظام بعد از جمهوري اسلامي باز شود. براي اين که به بازي گرفته شوند دهها سال است که با فرومايهترين و فاشيستترين عناصر امپرياليستي و نوکران آنان در خاورميانه که دستانشان به خونِ هزاران انسان آلوده است و مظهر ارتجاع و تاريکانديشي دينياند، زد و بند و لابيگري ميکنند. در دفاع از دين و شيعهگري و اجراي مناسک «عاشوراي حسيني» با جمهوري اسلامي مسابقه ميدهند. در زمينة سينه چاک دادن براي «تماميت ارضي ايران» شانه به شانة جمهوري اسلامي و سلطنتخواهان ميسايند. اقتصادي که ميخواهند سازمان دهند، باز کردن بيشتر دست سرمايهداران بينالمللي و «آزادتر» کردن بازار آزاد سرمايهداري در ايران است.
خواب و خيالاتي که اينان براي مردم ديدهاند چيزي نيست که مردم مشتاقانه بهدنبالش هستند و به آن نياز دارند. اين جريانات ارتجاعي از «آزادي» مردم سخن ميرانند. اما آزادي يعني رهايي از هر شکلي از استثمار و ستم. يعني رهايي از نظامِ منسوخ اسلامگراي جمهوري اسلامي و همچنين رهايي از نظامِ منسوخِ امپرياليستي که مردم را تحت عنوانِ «دمکراسي» برده کرده و به استثمار سرمايهداري امپرياليستي، مارک «ترقي» زده است.
دستِ آخر تمام آلترناتيوهاي ارتجاعي يک سو قرار ميگيرند و سوي ديگر فقط يک بديل وجود دارد که واقعي و رهاييبخش است و منافع فوري و درازمدت اکثريت تودههاي مردم را نمايندگي ميکند: سرنگوني انقلابي جمهوري اسلامي و قطع دست امپرياليسم از ايران با هدف برپايي جمهوري سوسياليستي نوين ايران.
اعتصاب و نبردهاي خياباني با اعلام اين هدف، براي تدارک چنين انقلابي بسيار مهماند. اما براي پيروزي نياز به نبرد بزرگتري است. درهم شکستن کليت ساختارهاي سياسي حاکم توسط مردم آگاه و انقلابي و شکلگيري دولت سوسياليستي نوين که از سرمايهداران بزرگ خلع قدرت و مالکيت کرده و تمايزات طبقاتي را از ميان برداشته و روابط اجتماعي ستمگرانه را سرنگون کند؛ فرآيندي است سخت و خونين. اين فرايند ضرورتا رهبري حزب کمونيست را ميطلبد که  مردم را در مسير پر پيچ و خم مبارزه انقلابي در هر مقطعي رهبري کند، ترفندها و دسيسهها و مانورهاي دشمنانِ رنگارنگ را افشا کند و با سازماندهي ميليونها مردم آگاه در جنگ انقلابي عليه قدرت سياسي جمهوري اسلامي، انقلاب را به پيروزي برساند و نظام اقتصادي سياسي اجتماعي نويني که نام آن سوسياليسم است و ستون فقرات آن تودههاي مردم هستند، پايهگذاري شود.
سوسياليسم جامعهاي است در حال گذار و با جهتِ دستيابي به جامعة کمونيستي در سطح جهاني. کمونيسم جامعهاي است که مردم در اسارت زنجيرهاي سنت و جهالت نيستند و با شناخت علمي از جامعه و جهان، آگاهانه آن را تغيير ميدهند. جامعهاي است که بهرهکشي انسان از انسان از ميان رفته و مردم در تعاون با هم براي توليد نيازهاي مادي زندگي و کار ميکنند و درگير فعاليتهاي هنري، فرهنگي و علمي ميشوند. جامعهاي است که در آن طبقه و نژاد و مليت و جنسيت جايي ندارد و مردم براساس احترام متقابل و مراقبت از يکديگر، با هم مراوده ميکنند. جهاني است که سود و منفعت و «منِ برتر» در آن جايي ندارد. جهاني است که انسانها فارغ از منفعتهاي برخاسته از روابط توليدي اجتماعي سرمايهداري، در فعاليتي مشترک و دلسوزانه  از محيط زيست حفاظت ميکنند. 
اين جامعه و جهان، بديل ما کمونيستهاي انقلابي است که مردم ايران و ميلياردها انسان در سراسر جهان مانند اکسيژن به آن نياز دارند.