۱۳۹۵ شهریور ۱۰, چهارشنبه

واقعیت کمونیسم چیست؟

واقعیت کمونیسم چیست؟
بالاترین قلهی انقلاب کمونیستی و سنتزنوین کمونیسم
برای صعود به ارتفاعی بلندتر

از نشریه آتش  شماره ۵۸

باب آواکیان، تکاملدهندهی سنتزنوین کمونیسم در مورد احیای سرمایهداری در چین سوسیالیستی پس از مرگ مائوتسه دون (1976- 1355) و به قدرت رسیدن بورژوازی نوین که چهل سال پیش رخ داد، می نویسد:
آنان قدرت را گرفتند و سرمایهداری را احیا کردند و بیرحمانه انقلابیونی راکه با این روند ضدیت می ورزیدند سرکوب کردند. برای درک اتفاقی که افتاده بود باید کاری انجام میشد و این کار باید ادامه مییافت تا با تضادهایی که در جهان با آنها مواجهیم دست و پنجه نرم کنیم.. هدف از دست و پنجه نرم کردن با تضادهای مقابل پا، بهطور مجرد این نیست که میخواهیم مرحلهی نوینی از کمونیسم را  پیش بیاوریم، بلکه این است که دشوارههای عمیق و واقعی بر سر راه به ثمر رساندن انقلاب که ضرورتی عظیم است، وجود دارند و باید آنها را حل کنیم. منظورم از انقلاب، انقلابی است که مورد نیاز است و گشایندهی راه رهایی تودهها و پشت سر گذاشتن این جهان دیوانه است که توده های مردم را در زنجیر اسارت گرفته است. نتیجهی این کار، یک جهش کیفی بود. یک سنتز نوین در فرآیند تکاملی کمونیسم.
میخواهم نکتهای در رابطه با این مسأله بگویم. کتاب  فقر آمریکایی: نیمهی دیگر هنوز در فقر زندگی میکند، نوشتهی ساشا آبرامسکی، افشاگریهای لیبرالی خوبی در مورد گسترهی فقر در آمریکا میکند. اما در مقدمهی کتاب، خود را ملزم میبیند بگوید: «درهرحال، هیچ جامعهای در تاریخ بشر هرگز نتوانسته است فقر را ریشهکن کند؛ و هر حکومتی که ذرهای احترام به آزادی فردی بگذارد، کاملا نمیتواند وجود نابرابری را نفی کند.»
بیایید این ادعا را تجزیه و تحلیل کنیم. اولا، با وام گرفتن از مارکس (یا شاید جملهای از فیلم کول هندلوک)(1) باید بگویم که در اینجا با فقر فلسفه، فقر تصور کردن و فقر درک روبهرو هستیم. بله، نه در اتحاد جماهیر شوروی و نه در چین در دورانی که سوسیالیستی بودند، فقر بهطور کامل ریشهکن نشد. اما آنها از وضعیتی شروع کردند که تودههای مردم در فقر بسیار زیاد بودند. با این وصف، جهشهای عظیمی در جهت ریشهکن کردن فقر کردند. مائو در اواخر عمر خود و حتا در بستر مرگ در جنگ با رویزیونیستهایی بود که پس از مرگ او بهقدرت رسیدند و سرمایهداری را در چین احیا کردند. بخش بزرگی از مبارزهی مائو با این رویزیونیستها بر سر مسألهی فقر بود. رویزیونیستها میگفتند، اگر چین راه سرمایهداری را در پیش بگیرد میتواند بخشهایی از جمعیت چین را از فقر بیرون بکشد. آنها امروز اعلام میکنند که با اِعمال چنین راهی توانستند به این هدف دست یابند و امروز چندصد میلیون چینی را از فقر بیرون کشیدهاند. اما آنها با ایجاد جامعهای بیرحم و وحشتناک که دارای زمختترین روابط کالایی است اینکار را کردند. و امروز دریک طرف استثمارگران تازهبهدورانرسیده (میلیونر ها و میلیاردرها) را دارند و در طرف دیگر صدها و صدها میلیون مردمی که در شرایط وحشتناک فقر هستند و در چنبرهی روابط کهنهای که احیا شدهاند و مانند طوقی بر گردن مردم هستند، دست و پا میزنند. مائو هشدار میداد که: چین باید در جادهی سوسیالیسم بماند و کلیت مردم را گام به گام از فقر بیرون بکشد؛ و نه اینکه هدف «ثروتمند شدن سریع» و تبدیل چین به یک کشور مدرن سرمایهداری قدرتمند را دنبال کند و یک قشر انگلی بورژوا و یک قشر ممتاز خرده بورژوا را بهوجود آورد، درحالیکه تودههای مردم در چنگال فقر و زندگی نکبتبار فرو بروند. اما متاسفانه، رویزیونیستها در این مبارزه فاتح شدند.
اما قبل از اینکه چین را به چیزی که امروز هست تبدیل کنند، چین تحت نظام سوسیالیستی گامهای عظیمی را در راه محو فقر برداشته بود. در شمارهی مخصوص نشریهی «انقلاب» (رولوشن)، ریموند لوتا مصاحبهای کرده است و تاریخ واقعی کمونیسم و درسهای آن را برای آیندهی بشریت، تشریح کرده است. در آن مصاحبه بهطور نمونه میگوید هنگام پیروزی انقلاب در چین در آستانهی سال 1950، متوسط عمر در چین 32 سال بود. و سال 1975 (یعنی یکسال قبل از سرنگون شدن دولت سوسیالیستی و متعاقب آن احیای سرمایهداری در چین) این رقم به 65 سال رسیده بود. یعنی دو برابر و نزدیک به استانداردهای جهانی در آن زمان. باتوجه به گذشتهی چین، این پیشرفت بسیار عظیمی بود که از طریق آن شمار بزرگی از مردم از فقر مطلق بیرون آمدند. پس باید گفت آبرامسکی، این تجربهی عظیم را کاملا حذف میکند یا به آن کم، بها میدهد.
حال، بخش دوم حرفش را تجزیه و تحلیل کنیم زیرا با زبانی حرف زده است که این کار لازم است. میگوید: «هر حکومتی که ذرهای احترام به آزادی فردی بگذارد، کاملا نمیتواند وجود نابرابری را نفی کند». بهعبارت دیگر، هیچ جامعهای حتا جامعهای که کمی احترام برای آزادی فردی قائل است نتوانسته است وجود نابرابری را کاملا نفی کند. معنای حرفش فقط این نیست که چنین چیزی تاکنون تحقق نیافته است. بلکه این است که نباید برای محو نابرابری تلاش شود و اگر این کار را بکنید، الزاما حقوق مردم، آزادیهای مدنی را زیر پا خواهید گذاشت. بهعبارت دیگر، محو نابرابری فقط با روشهای «تمامیتگرا» (توتالیتاری) ممکن است. جوهر حرفش همین است. در اینجا نیز میبینیم او کاملا ناتوان از دیدن افقی فراتر از حق بورژوایی است. کاملا ناتوان از فراتر رفتن از این افق و درک این واقعیت است که جامعه میتواند براساس اصل «از هر کس نسبت به توانش و به هر کس طبق نیازش» کار کند.
کمونیسم، برخلاف آنچه آلن بدیو و دیگر اپورتونیستهای طرفدار تفکر او اتخاذ کردهاند، تازاندن بهسوی برابری نیست. کمونیسم، مستلزم رفتن به ورای برابری است؛ گذر کردن از جامعهای است که برابری در آن یک مسأله است. آیا این حرف بهمعنای آن است که ما طرفدار نابرابری هستیم؟ خیر. بهمعنای آن است که کمونیسم یعنی بهورای تولید و مبادلهی کالایی و قانون ارزش رفتن است. بهمعنای آن است که عملکرد جامعه بر حسب توانایی و نیاز است. همانطورکه در این شعار آمده است. وقتی به آن نقطه برسیم، برابری دیگر جایی در معادلات ندارد. مارکس خاطرنشان کرده که برابری بهمعنای وجود نابرابری است و این نکتهای است که در دوران انقلاب فرهنگی در چین تاکید میشد. بهطور مثال، فرض کنیم شما و من در شغل مشابهی کار میکنیم، ولی شما مادر تنهایی هستید با سه فرزند و من خودم هستم و خودم و هر دو مزد برابر میگیریم. خب در اینجا، برابری وجود ندارد. زیرا نیازهای شما بسیار بیشتر از نیازهای من است. بنابراین، مزد برابری که میگیریم میان من و شما برابری بهمعنای واقعی بهوجود نمیآورد؛ زیرا سه نفر به شما وابستهاند و من تنها هستم. آردی اسکای بریک این نکته را بهطرز نافذی در مصاحبهاش تشریح میکند و میگوید، بیایید به این ایده که همه باید برابر باشند نگاه کنیم! آخر چرا آدمها این حرفهای احمقانه را میزنند؟ ببینید! آدمها دارای گرایشات و توان یکسان نیستند و کارها را باکیفیت یکسانی انجام نمیدهند و غیره. وی در ادامه میگوید، اصلا به من احساس بدی دست نمیدهد اگر کسانی همان کار را بهتر از من انجام دهند؛ اگر کسی هنرمند سطح بالایی است و قدم به صحنهی اجرا میگذارد، فکر نمیکنم من باید تلاش کنم با او همآوردی کنم... n
                             «آتش»
منبع: تازهترین کتاب باب آواکیان. کمونیسم جدید-علم، استراتژی و رهبریت برای یک انقلاب واقعی و یک جامعهی بنیادا نوین در راه رهایی واقعی. 2015
  THE NEW COMMUNISM--The science, the strategy, the leadership, for an actual revolution, and a radically new society, on the road to real emancipation
یادداشتها:

1-  Cool Hand Luck

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر