۱۳۹۴ آذر ۳۰, دوشنبه

کدام انتخاب برای کدام زندگی؟

 
 
پرده ي اول: وزير اطلاعات جمهوري اسلامي در اوايل ماه آذر اعلام ميکند که داعش علاوه برکشورهاي غربي، ايران را نيز در ليست حملات خود قرار داده و قصد دارد در ايام «اربعين حسيني» در شهرهاي ايران عمليات کند. در ادامه پس از اينکه «قدرت بلامنازع» جمهوري اسلامي به رخ کشيده مي شود، به مردم هشدار مي دهد که در صورت مشاهدهي هر مورد مشکوکي فورا با شماره هاي «دفتر اطلاعات مردمي» تماس بگيرند.
پرده ي دوم: خيابان هاي شهرهاي بزرگ، ورودي هاي مترو و ميدان ها در قرق زره پوش ها و نيروهاي مسلح قرار مي گيرند و شبيه شهرهاي ميليتاريزه شده ميشوند. گشت هاي خياباني دست به تفتيش مردم مي زنند تا «بمب هاي احتمالي» را کشف کنند. در سحرگاه، مردمي که عازم کار روزانه هستند بازرسي و پرس و جو ميشوند و شب هنگام در ايست هاي بازرسي که خيابان هاي بزرگ را به دو بخش تقسيم کرده، بار ديگر به عنوان «عناصر مشکوک» با خشونت تفتيش و بازخواست مي شوند. خودروها در جستجوي نشانه اي از حضور داعشي ها، زير و رو مي شوند. فضايي مشابه فضاي حکومت نظامي بر شهرهاي بزرگ حاکم مي شود.
پرده ي سوم: سيماي جمهوري اسلامي فيلم هايي به ظاهر مستند از عمليات شبه نظاميان شيعهي وابسته به خود در عراق و سوريه عليه نيروهاي داعش پخش مي کند که به مقرهاي داعش حمله برده و گام به گام مناطقي را از وجود آنان پاک مي کنند. هم زمان فيلمي از يک داعشي اسير شده را نمايش ميدهند که ميگويد: «هر ايراني که ببينيم سرش را فورا قطع ميکنيم. چون ايرانيها رافضي و مرتد هستند و يهودي هاي مسلمان اند». وقتي بازجو از او ميپرسد پس چرا به يهودي ها در اسرائيل ضربه نميزنيد پاسخ ميدهد: «لجستيک ما را اسرائيل، عربستان و قطر تامين ميکنند». همراه با پخش اين فيلم به مردم يادآوري ميکنند که با فداکاري و خون سربازان گمنام جمهوري اسلامي، آنان در آسايش و امنيت قرار گرفته اند.
پرده ي چهارم: بر بستر فضاي ايدئولوژيک و عملياتي شکل گرفته توسط جمهوري اسلامي و وزارت اطلاعاتاش، دو وضعيت روحي رواني و سياسي در جامعه شکل ميگيرد: 1 _ حس رعب و وحشت از امکان حضور داعش و از فضاي تيره ي جامعه و 2_ به دنبال منجي گشتن براي نجات از اين وضعيت، و با همه ي نفرت از جمهوري اسلامي آن را پناهگاه «ناگزير» ديدن.
آيا اين نمايش سر تا پا دروغ و عوافريبي است؟ مسلما اين دو وجه اصلي و برجسته در سياست هاي تبليغاتي جمهوري اسلامي است. اما جمهوري اسلامي با  ضرورت هايي واقعي روبرو است که به روش خود به آن ها پاسخ ميدهد. اين ضرورت ها کدامند؟
جمهوري اسلامي يک پاي جنگ هاي ارتجاعي در منطقه است که امروزه شکل رو در رويي با نيروهاي داعش را نيز به خود گرفته است؛ و اين ميتواند پيامدها و يا امکان دست زدن به اقدامات انتقام جويانه از سوي داعش را درون مرزهاي جمهوري اسلامي به همراه داشته باشد. امضاي قرارداد هسته اي و تفاهم ميان جمهوري اسلامي و امپرياليست هاي غربي به خصوص آمريکا، امضاي قرارداد و تفاهم براي قالب بندي مجدد ايران در چارچوب نظام جهاني سرمايه داري است. امري که سهل و آسان جلو نرفته و جامعه را وارد يک دوران پر تلاطم خواهد کرد. تضادهاي درون هيئت حاکمه به شکل هايي حاد از نو سر بلند کرده است. هنگامي که حسن روحاني به دولت فرانسه به خاطر کشتار مردم پاريس توسط داعش پيام تسليت فرستاد، روزنامه هاي معروف به راست افراطي (مانند روزنامهي وطن امروز) عنوان بيشرمانه و غير انساني «بفرمائيد شام» را استفاده کرد و تلويحا از جنايت پاريس ابراز خشنودي کرد. برخي از منتسبين به اين جناح در سخنراني هايشان گفتند که بايد دسته جات چريکي درست کرد تا همين کار را در آمريکا انجام بدهند! در زمينهي ايدئولوژيک و ارزش هاي ديني و استفاده از آن، آخوندي از يک جناح در ميزگرد تلويزيوني تکه اي مياندازد و ميگويد: «تفاسير قرآني از حجاب متفاوت است» و روز بعد بيلبوردهايي در سطح شهر به چشم ميخورد که يک بسيجي خطاب به غيب ميگويد: «حاجي اينجا روسري ها عقب نشيني کرده.... دشمن محاصره مون کرده...»! يک جناح توافق هسته اي (برجام) را هوشمندانهترين اقدام کابينه‌‌ي روحاني ميداند و جناح مقابل که در نتيجهي تغيير و تحولات جاري امکان به بيرون پرتاب شدن و يا تضعيفِ موقعيتاش در قدرت سياسي است، اين اقدام را تسليم شدن به امپرياليست ها ميخواند. و هر دو با اتکاء به اظهارات ولي فقيه! يک جناح، قبلهاش روسيه و پوتين ميشود و ذکر خير او و جناح ديگر از ائتلاف عليه داعش صحبت ميکند بدون دادن اعتبار به پوتين. اين ها همه بيان اختلافاتي واقعي درون هيئت حاکمه است. اگرچه اين جناح ها هنوز ميتوانند در کنار هم و درون يک دولت همزيستي کنند اما سياست هاي متفاوت شان در چگونگي مديريت جامعه و به گردش در آوردن چرخ هاي نظام استثمار و ستم و حفظ آن، دوري و نزديکي با کدام قدرتهاي امپرياليستي، تحکيم ارزش هاي عقب ماندهي ديني و غيره مرتب اين مرتجعين را با هم سرشاخ ميکند و مانعي در برابر استقرار نظم و ثبات دلبخواه براي کليت نظام شان ميشود.
جنبهي ديگري که رنگ و لعاب امنيتي جامعه را پر رنگ تر مي کند، دو انتخابات آتي مجلس اسلامي و مجلس خبرگان رهبري است. برخي مفسرين غربي اين انتخابات را يکي از مهم ترين انتخابات در جمهوري اسلامي ميدانند. رقبا از هم اکنون صف کشي کرده، ائتلاف ها و احزاب جديد شکل گرفته و همه خيز برداشته اند تا در مجلس آتي دست بالا را بگيرند و قوه قانون گذاري را از آن خود کنند. تضادها بر سر نقش و موقعيت نهاد ولايت فقيه و خامنه اي بالا گرفته و اخيرا رفسنجاني صحبت از تشکيل گروهي براي تعيين رهبري کرده است. قابل توجه است که اين گروه به هيچکس به جز خامنه اي پاسخگو نميباشد! اگرچه سابقا نيز اعلام نارضايتي از نقش و اختيارات ولي فقيه درز پيدا ميکرد اما امروز به طور بي سابقه اي مخالفت خواني با  نهاد ولايت فقيه در لابلاي مباحث فقهي و سياسي به مطبوعات و مجلات رسمي راه يافته و همراه با آن اعلام نظراتي در مورد جدايي دين و دولت و سکولاريسم. صحبت هايي مانند اينکه: «بزرگترين پايگاه مخالف بودن با اصل ولايت فقيه در حوزه هاي علميه است ...در حوزهي علميهي قم وجود دارد و ابراز نميشود در حوزهي علميهي نجف وجود دارد ابراز هم ميشود. بنابراين ما نميتوانيم بگوئيم ولايت فقيه معيار اسلام است. ولايت فقيه يک نظريهي فقهي است مثل ساير نظراتي که بين فقها وجود داشته و عده اي موافق و عده اي مخالف آن بوده اند...ما در قانون اساسي عنواني به اسم «حکم حکومتي» نداريم. حکم حکومتي يک بحث نظري فقهي است. آن چه در قانون اساسي داريم تشخيص مصلحت نظام است... اعتقاد داشتن به ولايت فقيه يک امر شخصي است و نبايد وارد اين عرصه شد...سکولاريسم با لائيسيته فرق دارد. ما امروز سکولاريسم را در بين حوزويان هم ميبينيم...ممکن است کسي ديندار باشد اما سکولار باشد و معتقد باشد نيازي به ايفاي نقش دين در حاکميت جامعه وجود ندارد. حزب اتحاد ملت ايران اسلامي هم در بردارندهي نيروهايي است که ممکن است نقش دين در حاکميت را پر رنگ يا کمرنگ ببينند....» (1)
اما اين ماجرا سوي ديگري هم دارد.
وقتي قرارداد هسته اي به امضاء رسيد در شهرهايي از کشور بخش هايي از مردم هلهله کنان به خيابان ريختند و دلار هزار توماني به نشانه ي بهبود وضعيت اقتصادي و رفع گراني و تورم به دست گرفتند. ديري نگذشت که آب پاکي روي دستشان ريخته شد. دلار مرز 3600 تومان را رد کرد، بهاي مايحتاج اوليه سير صعودي گرفت، قيمت بنزين آزاد شد که به روي زندگي مردم تاثير مهمي خواهد داشت. بهاي نفت ايران در بازار بين المللي به حدود 30 دلار سقوط کرد. کاهش بهاي نفت در ساختار اقتصادي وابسته به امپرياليسم که نفت ولايت فقيه واقعي آناست، فشار بسياري به روي کل اقتصاد و بودجه کشور ميآورد. برخي کارشناسها به احتمال رسيدن بهاي نفت حتا به 20 دلار اشاره ميکنند.
با تصويب قطعنامهي شوراي حکام (بالاترين مقام آژانس بينالمللي انرژي اتمي) مبني بر بسته شدن پرونده‌‌ي ابهامات فعاليت هاي اتمي ايران در روز سه شنبه 24 آذر، بار ديگر بازار فريب و وعده از طرف روحاني و ساير مقامات جمهوري اسلامي رونق گرفت. هرچند اينبار سوءظن و بي اعتمادي بيشتر از آن بود که مردم بخواهند به خيابان آمده و شعارِ «روحاني متشکريم» را سر دهند. ادعا ميکنند که تا دي ماه تمام تحريم ها برچيده خواهد شد و کشور گل و بلبل ميشود. جدا از اينکه اين ادعايي دروغين است، اين مساله که در نتيجهي گشايش هاي ميان جمهوري اسلامي و امپرياليستها و هجوم سرمايه هاي خارجي به کشور اين اقتصاد ورشکسته تکاني خواهد خورد و دوره اي از ثبات حتا نسبي اقتصادي برقرار مي شود، در ميانه‌‌ي کشمکش هاي ارتجاعي و پرتلاطم منطقه اي، رقابت هاي امپرپاليستي و رقابت هاي درون هيئت حاکمهي جمهوري اسلامي، امري ناروشن است. اما حتا در اينصورت نتيجهاش فقر و بندگي بيشتر توده هاي مردم، عميق تر شدن شکاف هاي طبقاتي و مليتي و جنسيتي و نابودي بيشتر محيط زيست خواهد بود.
مجموعهي اين عوامل و معضلات کنوني مقابل روي جمهوري اسلامي حتا بيشتر از «امکان حملهي داعش به ايران»، توضيح دهندهي شکل هاي تازه اي از سرکوب و ايجاد رعب و وحشت است که جمهوري اسلامي اتخاذ کرده است.
جمهوري اسلامي در طول حاکميت ضد مردمي اش ياد گرفته که با ابزار دوگانهي سرکوب و فريب، بحران هايش را از سر بگذراند. اگر زماني دشمن عمده آمريکا و اسرائيل بودند و يا تحريم ها و با اين عناوين مردم را سر کار گذاشتند، وعده دادند، سرکوب کردند و بردند و خوردند، امروز داعش اين نقش را برايشان بازي ميکند. به تجارب تاريخي بايد توجه کرد: تمام طول حيات جمهوري اسلامي تاريخ ساختن و پرداختن خطراتي واقعي و يا غيرواقعي براي نظام شان بوده تا از اين رهگذر هم به حداکثر بخش هايي از مردم را پشت خود به صف کنند و هم هر صداي مخالفتي را به همين بهانه ساکت کنند. اين تاريخ کثيفِ دولت جمهوري اسلامي است. اسلام سياسي در عصر کنوني از ايران و با روي کار آمدن جمهوري اسلامي آغاز شد و به بهاي تباهي يک انقلاب مردمي و با جنگي تمام عيار عليه تمام مردم ايران. زن و مرد. کرد و ترکمن. کارگر و دانشجو. جمهوري اسلامي خود پدرخواندهي بزرگ و يک زمينه ساز عروج بنيادگرايي ديني در خاورميانه و ظهور جرياناتي چون داعش بوده است. امروز دشمني ميان جمهوري اسلامي و داعش نه تخاصم ميان دو نيروي بنيادا متفاوت بلکه تضادي است ميان دو نيروي ارتجاعي و ديني که بر سر منطقهي نفوذ و ميزان نفوذ، سهم بري از نظام ستم و استثمار و جاي گيري در اين نظام، رهبري «امت» با شيعه گري يا سلفي گري و امثالهم رو در روي هم قرار گرفته اند. تضاد ميان اين دو کوچک ترين ارتباطي با توده هاي مردم که اصلي ترين قربانيان اين کشاکش هاي ارتجاعياند ندارد. اما هر کدام در شرايط فقدان نيرويي انقلابي در صحنهي خاورميانه اي پرآشوب، تلاش دارند تا توده ها را عليه ديگري تبديل به سياهي لشگر سياست و برنامه هاي ضدبشري خود کنند.
امروز قدرت هاي امپرياليستي و دولت هاي مرتجع منطقه، به بهانهي داعش در حال پيشبرد اهداف کلان و خرد خود هستند. امپرياليست ها خاورميانهي با ثبات را ميخواهند تا جريان يابي نفت و کنترل آن در ميان رقابت هاي امپرياليستي بدون مانع صورت گيرد و داعش سد و مزاحمي در تحقق اين امر است. دولت هاي بزرگتر منطقه مانند جمهوري اسلامي، ترکيه، عربستان سعودي در اين کشاکش ارتجاعي به دنبال پيدا کردن دست بالا در منطقه اند. دولت اسلام گراي اردوغان فاشيست که داراي روابط پنهان و آشکار با داعش است و سرکوبگر مردم کردستان، تحت عنوان مبارزه با داعش و تعليم نيروهاي کُرد به کردستان عراق لشگر کشي ميکند. جمهوري اسلامي به حضورش در سوريه و در دفاع از بشار اسد فاشيست ادامه ميدهد چون به داشتن متحديني اين چنيني در منطقه نياز دارد. در جنگ ارتجاعي اي که سوريه به ورطهي آن در غلتيده، در کنار بمباران هاي امپرياليستي، دولت ارتجاعي بشار اسد، جنايت هاي داعش، ارتش آزاد سوريه، انواع و اقسام هيولاهاي بنيادگراي وابسته به اين و آن دولت منطقه، پاي جمهوري اسلامي هم در ميان است. جمهوري اسلامي نيز همراه ديگر جنايت کاران درگير در اين جنگ مسئول بيش از 250 هزار کشته، صدها هزار مجروح، بيش از 12 ميليون آواره از جمعيت 23 ميليوني سوريه، نابودي شهرها و روستاهاي اين کشور و از بين رفتن ميراث هاي باستاني بشريت است. اگر روزي دادگاهي مردمي براي بررسي جنايت هاي صورت گرفته در سوريه و مجازات مسببيناش برگزار شود، بيشک جمهوري اسلامي در صف متهمين رديف اول خواهد نشست.
پردهي بعدي اين نمايشنامه را چه کسي خواهد نوشت؟
دايره تفکر مخرب بد و بدتر گسترده شده و علاوه بر رويکرد به جناح هاي ارتجاعي درون هيئت حاکمه، امروز به جمهوري اسلامي و داعش تسري پيدا کرده است. اين آش زهرآگيني است که جمهوري اسلامي براي جامعهي ما پخته است. مردم را در برابر انتخابي قرار ميدهند که هيچ حاصلي براي آنان ندارد و تنها به تقويت نظام ستمگر جمهوري اسلامي خدمت ميکند. اين چرخهي مرگبار بايد درهم شکسته شود و راه ديگري در برابر جامعه گشوده بشود. اما اين کار فقط با مبارزه و به راه اندازي جنبش هاي توده اي عليه سرکوب، عليه گسترش فقر، عليه سياست هاي جنگي جمهوري اسلامي در منطقه، عليه سرکوب زنان و ملل ستمديده، عليه دخالت دين در عرصه عمومي و خصوصي و... و در راستاي درهم شکستن قهرآميز اين دولت ارتجاعي ميسر خواهد بود. اين جامعه نياز مبرم به يک انقلاب تمام و کمال دارد: مبارزه اي آگاهانه، سازمان يافته و با اتحاد انقلابي ميان همهي مردم ستمديده و رهبري يک حزب کمونيست. مبارزه اي براي دستيابي به جامعه اي که ديگر در آن نه از جنگ هاي ارتجاعي اثري است، نه از ستم و استثمار، نه از سرکوب و اختناق، نه از جهل و خرافه و تباهي. اين يک انتخاب است. انتخاب ميان زندگي بردهوار، پر از خفت و خواري و زندگي اي آزاد، شاداب، بي دلهره که شايسته بشريت است.
پردهي بعدي اين نمايشنامه، ميتواند با دستان شما نوشته شود.
 
 (1) مجلهي مهرنامه آبان 1394 مصاحبه با علي شکوري راد دبير کل حزب اتحاد ملت ايران اسلامي. (اين تشکيلات تازه تاسيس همان حزب مشارکت است که امروز اين نام را بر خود گذاشته است). n
  «آتش»

نگاهی به روز 16 آذر

 
 
 
روز دانشجوي امسال در دانشگاهها، بيش از آنکه جنبش دانشجويي را نمايندگي کند، کنفرانسهاي تبليغاتي متنوعي را به همراه داشت که طيفهاي مختلف نظام، عرض اندام کرده و تلاش کردند تا براي انتخابات پيش رو در اسفند ماه يارگيري کنند.
جنبش دانشجويي در عمر سي و هفت سالهي جمهوري اسلامي متناسب با شرايط سياسي جامعه و به اشکال گوناگون،  اعتراض عمومي و فضاي سياسي حاکم بر جامعه را نمايندگي کرده است. سالهاي آغازين حاکميت اسلامي، دانشگاهها عرصهاي براي نبرد ميان ايدههاي گوناگون در ميان روشنفکران و احزاب بود. صحنهي بحث ها و مجادلات پرشور ميان کمونيست هاي انقلابي و ديگران بر سر سمت و سويي که جامعه بايد برود و انقلاب تا رهايي کامل ادامه يابد. اما جمهوري اسلامي براي تثبيت موقعيت خود، به اسم انقلاب فرهنگي، اين سنگرهاي مبارزاتي را به مدت چهار سال تعطيل کرد، دانشجويان کمونيست و مبارز را به بند کشيد و کشت و استادهاي مترقي را خانه نشين کرد.
در دورهي معروف به اصلاحات، 18 تير يکي از مهمترين مبارزات دانشجويي را رقم زد و پس از آن، عليرغم سرکوب دانشجويان و کشته شدن تعدادي از آنها، جنبش دانشجويي براي چندين سال با اقدامات فرهنگي و مطبوعاتي، به حيات خود ادامه داد و در سال 82 عليه شرايط وخيم اقتصادي، با شعار نان و آزادي به ميدان آمد. از همان زمان، قطب چپ دانشجويان به مدت 4 سال، جنبش دانشجويان راديکال را نمايندگي کرد. اين حضور، برخلاف سانسور آشکار اصلاحطلبان و نمايندهي دانشجويي آنها يعني دفتر تحکيم وحدت، از ديدگان دانشجويانِ آن سالها پنهان نماند و دولت وقت در سال 86  به سرکوب وحشيانهي اين طيف دانشجويي دست زد و جنبش دانشجويي با افت و خيز تا سال 88 که مردم نيز به خيابانها آمدند و جنبش سراسري عليه حاکميت را به راه انداختند، در دانشگاه پا برجا بود.
در سالهاي اخير، جنبش دانشجويي در رکود به سر ميبرد. برخي افراد چون طبرزدي (زنداني سياسي) اين پديده را نتيجهي تمايل دانشجويان در حفظ امنيت خود و پرداختن به اقدامات فرهنگي ميدانند (مصاحبهي طبرزدي با برنامهي صفحهي آخر صداي آمريکا)، برخي هم چون مهدي شيرزاد (فعال دانشجويي) اين پديده را نتيجهي دخترانه شدن فضاي دانشگاهها و عدم تمايل دختران به فعاليت سياسي ميدانند! (روزنامه شرق). تحليل اول يک تحليل رفرميستي و تحليل دوم تحليلي مردسالارانه است. درست اين است که ساختار حاکم با نقشه هاي مختلف از قبيل ستاره دارکردن دانشجويان معترض و اخراج شان از دانشگاه، شناسايي و دستگيري و سرکوب دانشجويان مبارز، اخراج و بازنشسته کردن استاداني که مورد تاييدش نبودند، سعي در کنترل دانشگاه ها و فرو نشاندن جنبش دانشجويي کرد. همراه با اين سرکوب ها، طرح هاي جداسازي جنسيتي در کلاس هاي درس، سرويس هاي حمل و نقل دانشگاه و سلفهاي غذاخوري را پيش برد. سپس اقدام به ايجاد دانشگاه هاي تک جنسيتي و محدود کردن رشته ها کرد. بومي گزيني، اجباري کردن چادر در بعضي موارد و برخورد حراست با پوشش دختران دانشجو در دانشگاهها از جمله اقدامات ديگري بود که در اين دوره صورت گرفت. اين ها تدابير مشخصي بود که براي سرکوب  و کنترل دانشجويان دختر به اجرا در آمد. دليل اصلي اين اقدامات اين بود که رژيم حضور قدرتمند زنان به ويژه نسل جوان را در مبارزات سال 88 به چشم ديده بود و به ظرفيت راديکال اين نيرو به خوبي آگاه بود. به موازات اين اقدامات طرحهاي مربوط به پوليتر کردن دانشگاهها از طريق جذب محدود دانشجويان در رشتههاي روزانه و تأسيس دانشگاههاي غيرانتفاعي و پرديسهاي بينالملل و توسعهي دانشگاههاي آزاد، در محافظهکارتر کردن دانشجويان و ترس از اخراج يا متضرر شدن در جامعهاي که تعداد زيادي از فارغالتحصيلان بيکار را در صفوف ارتش ذخيرهي خود دارد، تأثير داشت. بنابراين، رکود جنبش دانشجويي همانند افت گاه به گاه اعتراضات سياسي در جامعه و ساير جنبشهاي مردمي اساسا ناشي از سرکوبهاي وحشيانهاي است که نظام حاکم عليه فعالين سياسي اعمال ميکند و تحليل هاي رفرميستي به رکود بيشتر اين فضا دامن ميزند.
امسال در دانشگاه تهران جمعي از دانشجويان، نوعي کارزار اعتراضي و مستقل از برنامه هاي رسمي و حکومتي، عليه مشکلات صنفي و دانشجويي را در محوطهي دانشگاه برپا کردند و عدهاي از دانشجويان نيز به آنها ملحق شدند. اين اقدام از منظر خودشان حرکتي سياسي نبود اما برخي از مطالبات آنها مثل اعتراض به پولي شدن دانشگاهها در جهت حمايت از مردم زحمتکش بود. يا اعتراض به تبعيض ميان دانشجويان دختر و پسر، اقدامي در راستاي جنبش زنان بود. شعاري که نظام سرمايه داري را علت فقر و بيکاري ميدانست و اعتراض به بيکاري فارغ التحصيلان، انعکاس معضلاتِ  واقعي جامعه و اکثريت مردم بود. اما از يک حرکت دانشجويي و از چپ هاي درون اين حرکت، توقع بسيار بالاتر از اين است. اگر چپ ها به هر دليلي نخواهند يا نتوانند انگشت اتهام را متوجه نظام و قدرت سياسي حاکم بکنند، اگر عليه دولت ديني و تشديد دين گرايي در جامعه و دانشگاه دست به اعتراض و مبارزه نزنند، اگر مبارزه اي پيگير عليه تبعيض جنسيتي در دانشگاه ها به راه نيندازند، اگر عليه جنايت هايي که دولت نسبت به توده هاي فقير مرتکب ميشود و روزمره از آنان قرباني ميگيرد دست به اعتصاب و شورش نزنند،  اگر عليه سياست هاي جنگي جمهوري اسلامي در منطقه اعتراض نکنند، اگر به سازماندهي دانشجويان براي مبارزه عليه همه گونه بي عدالتي ها دست نزنند و...آن گاه صحبت از جنبش دانشجويي چپ و راديکال حرف بي معنايي خواهد بود. تجربه نشان داده که در اغلب موارد بينتيجه ماندن مطالباتِ صرفا صنفي، دانشجويان درگير را مأيوس کرده و همين دانشجويان تشنهي آگاهي و سرشار از فرياد حق طلبي را به مخاطبين برنامههاي تبليغاتي طيف هاي گوناگون نظام تبديل ميکند. 
اغلب ميدانيم 16 آذر به مناسبت مبارزهي دانشجويان عليه دولت کودتاي محمد رضا شاه در سال 1332 و در اعتراض به سفر نيکسون به عنوان نمايندهي امپرياليسم آمريکا به ايران، يک 16 آذر ماندگار شد. اما 16 آذر امسال از اين محتوا تهي بود. در تريبون هاي رسمي به توجيه امپرياليسم و تمجيد از مناسبات با آن و تبليغات انتخاباتي جناح هاي مختلف حکومتي پرداختند. در دانشگاه هايي دانشجويان به نشانهي اختناق با بستن نوار بنفش به مراسم سخنراني روحاني رفتند. اما استفاده از ابزارِ دشمن (رنگ بنفش رنگِ کارزار انتخاباتي روحاني بود) حتا به عنوان تاکتيک، معنايي ندارد به جز ايجاد فصل اشتراک با مرتجعيني که عوامل اجرايي اختناق و سرکوب مردم و دانشجويان اند.
فعالين چپ دانشگاه در سال 85 شعار قطب سوم را در مقابل دو قطب ارتجاع حاکم و امپرياليسم قرار دادند. در روز دانشجوي امسال نبودِ يک قطب کمونيستي در صفوف دانشجويان بسيار پر رنگ بود. قطبي که ميتواند و بايد تريبون و سخنگوي توده هاي ستمديده و منافع آنان باشد و خط تمايز خود را روشن صريح با دولت حاکم و امپرياليست ها بيان کند، دست به افشاگري هاي عميق از ريشهي ستم هايي که بر دانشجو و کل مردم مي رود بزند  و به اين طريق آگاهي دانشجويان را در جهت انقلاب و رهايي، ارتقا دهد. 
تمام مشکلات مردم از فقر، پدرسالاري، ستم ملي، بيکاري جوانان، جهل و خرافه، فحشا و اعتياد و... ناشي از وجود اين حکومت ارتجاعي وابسته به امپرياليسم جهاني است. در مقابلِ اين ماشينِ کشتار و جنايت، راه چاره فقط يک چيز است: علمِ کمونيسم و انقلاب را در دانشگاه ببريم و در ميان دانشجويان آلترناتيو انقلابي را اشاعه دهيم. تغيير فضاي دانشگاه و بيداري دوبارة يک جنبش دانشجويي راديکال در گرو انجام اين کار، عليرغم  همة دشواري ها و موانع است. زمينة مساعد براي پشت سر گذاشتن موانع و انجام اين مهم را وجود تضادهايي فراهم مي کند که دائما دختران و پسران دانشجو را رو در روي اين نظام سرکوبگر و واپسگرا قرار ميدهد. مشکلات کار، مسکن، آزاديهاي سياسي و اجتماعي و فرهنگي و هنري، تامين هزينه تحصيل کمرشکن، زن ستيزي، ستم ملي، دين گرايي و ... همگي مي توانند زمينه ساز اعتراض در دانشگاه شود. اين ها حلقههايي است که ميتواند آگاهي و تشکل و برنامة انقلابي کمونيست ها را به پيشروترين بخش دانشجويان متصل کند و از اين طريق جنبش دانشجويي را در مسيري نوين و تکامل يابنده، متشکل کند. اين تلاش ها بخشي از مبارزه براي ساختن آينده اي ديگر است؛ جامعه اي که شايستهي زيستن است. ما بايد خواهان سرنگوني رژيم و نظام جمهوري اسلامي باشيم. رژيم جمهوري اسلامي يک رژيم ديني و پدرسالار است که از يک نظام طبقاتي حفاظت ميکند.
بدون درهم شکستن و مغلوب کردن آن، همه چيز توهم است. جنبش دانشجويي آگاه در اتحاد با جنبش کارگري، جنبش زنان و ديگر اقشار تحت ستم ميتواند و بايد روز دانشجو را به جنبشي براي اين انقلاب مبدل سازد.n
 
نسيم ستوده