۱۳۹۳ بهمن ۲۹, چهارشنبه

سرسخن





امنيت؟
مقامات جمهوري اسلامي از اين که داعش را به همان اسمي که دارد (دولت اسلامي) بنامند، به شدت پرهيز ميکنند. آنها در تبليغات رسانهاي و منبريشان، داعش را تکفيريها ميخوانند و هنگام مصاحبه با خبرنگاران خارجي وقتي در مورد «دولت اسلامي...» از آنان سوال ميشود عصبي شده و ميگويند: «ما اين عنوان را قبول نداريم. اين نيرو نه دولت است و نه اسلامي». اما چيزي که اينان را پريشان ميکند دولت بودن يا نبودن داعش نيست. بلکه وجه اشتراک ايدئولوژيکشان است که قادر به برائت از آن نيستند. داعش نيرويي است تا مغز استخوان وابسته به ايدئولوژي و راه و روش «اسلام ناب محمدي» و مجري احکام و قوانين صدر اسلام که جمهوري اسلامي بيش از 36 سال قصد پياده کردن آن را داشته است. اما جمهوري اسلامي در اين راه کاملا موفق نبود به دو جهت: يکم الزامات و ساز و کار جمهوري اسلامي به عنوان دولتي متعارف در جهان امپرياليستي کنوني، بازگشت به صدر اسلام را از لحاظ اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي و... ناممکن ميکند. دوم، مقاومت و مبارزة مردم در شکلها و عرصههاي مختلف پيوسته مانع بزرگي در برابر تصورات و طرحهاي خيالي رهبران جمهوري اسلامي بوده است. فقط کافي است نگاه کنيم به قوانين و بايد و نبايدهاي رژيم در ارتباط با زنان. جمهوري اسلامي يکي از زن ستيزترين دولتهاي جهان و بدعت گذار و مجري پس ماندهترين قوانين در اين عرصه است. از يک سو ايدئولوژي ارتجاعي اين نظام حکم ميکند که زنان را به پستوهاي خانه براند و از سوي ديگر نيازهاي سودآوري سرمايهداري ايران، خارج از خواست و نيت فسيلهاي مذهبي، استفاده از نيروي کار ارزانتر زنان، بهره بردن از سطح بالاي دانش و تحصيلات زنان را به آنان تحميل ميکند. قواعد نظام پدرسالار ديني حکم بر سرکوب و منکوب کردن زنان ميدهد. صدها لايحه و قانون عليه عفاف و حجاب تصويب ميشود. اما همة اين تدابير مرتبا با مقاومت، نافرماني و بي اعتنايي زنان روبرو شده است. و اين کشمکش ادامه دارد.
جمهوري اسلامي به عنوان يک دولت ديني، زمينه را براي رشد نيروهاي بنيادگراي اسلامي در خاورميانه مساعدتر ساخت. اگر خيزش مردم در سال 1357 توسط نيروهاي مرتجع ديني و در زد و بند با قدرتهاي بزرگ امپرياليستي سقط نميشد، اگر آن خيزش به ايجاد يک دولت انقلابي که محو هر شکلي از استثمار و ستم و تبعيض را در دستور کار داشت ميانجاميد، بي شک خاورميانه امروز رنگ ديگري داشت. عوامل گوناگوني در رشد بنيادگرايي ديني در خاورميانه و شمال آفريقا در دهههاي اخير موثر بوده است: کارکرد تضادهاي نظام سرمايهداري و جهانيسازي امپرياليستي؛ حرکات امپرياليستها در صحنه سياسي و تقويت آگاهانه نيروهاي بنيادگرا در دورة جنگ سرد در رقابت با شوروي سابق؛ کودتاهاي طراحي شده توسط بخشي از امپرياليستها عليه نيروهاي سکولار در منطقه که از ديد امپرياليستها تهديدي در برابر منافعشان به حساب ميآمدند؛ فقدان دولت و قدرتهاي واقعا انقلابي و سوسياليستي که مشعل و الهام بخش ستمديدگان باشند. به اين عوامل بايد «انقلاب اسلامي ايران» و شکلگيري دولت ديني جمهوري اسلامي را اضافه کرد که خود محصول چنين شرايطي بود و نيز تقويت کنندة آن. بنابراين در رشد و شکلگيري نيروهاي واپسگرا و ارتجاعي مانند القاعده، بوکوحرام، داعش و... بايد رد پاي همة اين عوامل و از جمله نقش ظهور جمهوري اسلامي را ديد. در واقع تمام اين نيروهاي بنيادگرا و ضد بشري، وامدار جمهوري اسلامياند. درک اين مسئله در دورة کنوني و در مبارزه براي واژگوني انقلابي جمهوري ستم و استثمار اسلامي اهميت حياتي دارد.
سربلند کردن جريان «دولت اسلامي» (داعش) براي جمهوري اسلامي هم خطر است و هم فرصت. خطر است چون همساني با داعش در ايدئولوژي و اين ادعاي مشترک که براي ايجاد حکومت الله روي زمين مبارزه ميکنند، کار هيئت حاکمه ايران را در ترسيم مرز تمايز خود با داعشيها دشوار کرده است. فرصت است چون با پيشرويهاي اولية داعش و شيعهکشيهايي که راه انداخت، جمهوري اسلامي پوشش «مطلوبي» براي حضور نيروهايش در عراق و سوريه و همکاري با ائتلاف تحت رهبري امپرياليسم آمريکا عليه داعش پيدا کرده است. ميتواند تبليغ کند که همة اين اقدامات براي حمايت از «جان و مال و ناموس و حفاظت از امنيت مردم» در برابر خطر تهاجم داعش به ايران است. جمهوري اسلامي از اين طريق کوشيده بين خود و مردم (بين حاکم و محکوم) وجه اشتراک درست کند. شستشوي مغزي در اين زمينه طوري صورت ميگيرد که حتي اين سوال ابتدايي که آيا واقعا داعش ميتواند يا زمينة عينياش وجود دارد که به اين راحتي به تهران برسد و يا اصلا قصد چنين کاري را دارد، در محاق قرار ميگيرد. جمهوري اسلامي جنجال و ترس ميآفريد. در يک بازة زماني از گوشه و کنار کشور اين صداي مشترک شنيده ميشود که: «داعش به زودي در خيابانهاي تهران رژه خواهد رفت؛ داعش به پشت دروازة شيراز رسيده است و...» سپس مقامات کشوري و لشگري وارد گود ميشوند و از دانة کپک زدهاي که خود کاشتهاند ، برداشت ميکنند. ميگويند: «ما آنجا هستيم ـ در عراق و سوريه و لبنان و در مقابله با داعش ـ براي اينکه شما در زاهدان و تهران و اصفهان شب را راحت بخوابيد.»، نيروهاي امنيتي و سپاه پاسداران بايد در سياست دخالت کنند «چون اگر امثال سردار قاسم سليمانيها در آنجا نبودند، امروز داعش در خيابانهاي تهران رژه ميرفت...» (روزنامة شرق ـ 18 بهمن 93). آب را خودشان گل آلود ميکنند تا بتوانند ماهي بگيرند.
اما دو واقعيت را بايد تاکيد کرد و در اذهان حک:
- جمهوري اسلامي در آنجا حضور دارد و ميجنگد ولي نه براي منافع ما. بلکه براي حفاظت از منافع طبقه و دولت و ارزشهاي ضدمردمي خودش. آنجاست تا نفوذ ارتجاعياش را در ميان پس ماندهترين نيروهاي اجتماعي بسط دهد و از اين نفوذ در زد و بند و چانهزني با امپرياليستها بهره برد. آنجاست تا پايههاي شکنندة اين نظام پوسيده را محکم کرده و تداوم رنج و ستم تودههاي مردم را تضمين کند. امروز جمهوري اسلامي جنايتهاي تکان دهندة داعش را وقيحانه غنيمت شمرده و مدعي پاسداري از امنيت مردم ميشوند. ميگويند که ميخواهند مانع آشفتگي خواب مردم شوند! در حالي که ساليان سال است که خواب راحت را از مردم ربودهاند. موجوديتشان مديون سرکوب و کشتار و کنترل روزمره مردم و سلب امنيت جاني، روحي و رواني، شغلي، سياسي و اجتماعي و فرهنگي از همين مردم است. معناي واقعي «امنيت» تحت اين نظام، محروميت بيش از 90 درصد کارگران از هرگونه امنيت شغلي است؛ به هرز رفتن نيرو و انرژي ميليونها جوان است که به جاي اينکه خلاق و سازنده درگير فعاليتهاي توليدي و علمي و هنري باشند گرفتار بيکاري و نوميدياند؛ مشقت کودکان فلک زده و آسيب ديدة کار است که به جاي نشستن پشت ميز مدرسه در خيابانها پرسه ميزنند و طعمة باندهاي تبهکار و لومپن ميشوند....
- داعش در قامت جمهوري اسلامي 36 سال است که در شهر و روستاي اين کشور رژه ميرود. داعش تفاوت ماهوي با جريان اسلامگرايي که 36 سال قبل به رهبري خميني جمهوري اسلامي را بنا کرد ندارد. فقط نسخة ديگري است از همان تاريکانديشي و واپسگرايي داعشيها.
سياست «داعش هراسي» و دروغ پردازيهاي جمهوري اسلامي و تبليغات شلاقي رسانههاي رژيم مبني بر «حفظ امنيت مردم» هم تاثيراتي بر فضاي عمومي جامعه ميگذارد و هم در نقاطي با گرايشات قشرهايي از طبقة متوسط (با حفظ انتقاداتي که به جمهوري اسلامي دارند) پيوند ميخورد. از زبان سخنگويان اين قشر ميشنويم و ميخوانيم که: «اگر داعش به ايران برسد چارهاي نيست جز اينکه زير پرچم جمهوري اسلامي با آنها بجنگيم..»؛ «هرچه باشد ميان روسري و توسري تفاوت است!»؛ «هرچه باشد بمب در بازار زير پايمان منفجر نميشود...». اينها جنايت و کشتار را درجه بندي ميکنند و در قياس با جمهوري اسلامي نمرة بدتري به داعش ميدهند! اين بخش از جامعه که کماکان براي خود در نظم موجود جايگاهي تثبيت شده قائل است و کماکان ديگش بر اين آتش ميجوشد، در هراس از نمايش تيره و تاري که جمهوري اسلامي کارگرداني ميکند به زير پرچم نظامي ميخزد که خود عامل اصلي تمام فجايع و ناامنيهاي جامعة ماست. اينها هر گاه با افکار و راه حلهاي انقلابي براي رهايي از بختک جمهوري اسلامي روبرو ميشوند در گفتار و نوشتار از «تمام شدن عصر انقلابات» ميگويند و مردم را از «خطر داعش» و «تجزيه کشور» ميترسانند. اين رفرميسم بر زمينة پائين آمدن سطح توقعات و کمرنگ شدن افقهاي رهائيبخش، تاثيرات منفي خود را در کوتاه مدت بر فضاي کلي جامعه ميگذارد و احساس و خواست موجود در ميان تودههاي ستمديده را نسبت به يک دگرگوني راديکال براي رهايي از رنج و فلاکت تضعيف ميکند.
اين وضعيت فکري پديدهاي مهم و بخشي از واقعيت عيني جامعه است که تغييرش يکي از چالشهاي بزرگ مقابل روي کمونيستهاي انقلابي است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر