۱۳۹۳ تیر ۲۸, شنبه

واقعیت کمونیسم چیست؟ نشست اينترنتي با اقتصاددان کمونيست ريموند لوتا



به سوي دور نويني از انقلاب کمونيستي
سوال: ريموند، در مورد مرحله اول انقلاب کمونيستي مفصلا صحبت کرديم و تو هم خيلي روشن و زنده نشان دادي که چه تغييرات بي سابقه و چه دستاوردهاي بي نظيري داشت و البته مشکلاتي هم. ولي دست آخر شکست خورد. اين مسئله در زمان خودش چه مفهومي داشت و امروز تکليف مان با آن چيست؟
لوتا: شکست چين يک نقطه عطف واقعي بود. جنبش کمونيستي بين المللي دچار گيجي و شوک و سرگشتگي شد.... منظورم نيروهايي است که خود را مائوئيست مي دانستند. البته طيف وسيع تري از نيروهاي راديکال مترقي هم عکس العمل مشابهي داشتند. عدة به اصطلاح کمونيست هايي که با رهبري جديد چين همراه شدند کم نبود. به اين اشاره مي کردند که بخش هايي از توده هاي چين از رهبري جديد حمايت مي کند... و دفاع لفظي رهبران کودتا از سوسياليسم و کمونيسم براي شان کافي بود. برخي هم در گرداب بهت و روحيه باختگي فرو رفتند. عده ديگري اگنوستيست شدند و با «از کجا معلوم؟ کي مي گه؟» منتظر نشستند.... يا به کارشان ادامه دادند انگار که اين عقبگرد عظيم اتفاق چندان مهمي هم نبوده. در چنين شرايطي بود که باب آواکيان صدر حزب کمونيست انقلابي آمريکا (آر سي پي) براي پاسخ به يک نياز عظيم و تاريخي پا جلو گذاشت: نياز به درک و توضيح اين که در چين چه گذشت و مسئوليتي که انقلابيون واقعي در قبال آن دارند.
در سال 1977 باب آواکيان يک تحليل همه جانبه از کودتا ارائه داد. او توضيح داد که خط رويزيونيستي در چين پيروز شده. کارکرد اين خط را در عرصه هاي مختلف افشا کرد. گسل هاي مبارزه طبقاتي در چين را ترسيم کرد و نشان داد که چطور اين مبارزه در بالاترين سطوح رهبري متبلور شد. او از مائو و نزديکترين پيروانش (به اصطلاح «دار و دستة چهار نفره») دفاع کرد. به علاوه يک مبارزة پيچيده و اصولي و مهم به راه انداخت تا آر سي پي هم در اين مورد موضع صحيح اتخاذ کند و اين عليرغم مخالفت هاي فراکسيوني درون حزب بود. هيچ کس ديگري در دنيا چنين تحليل و ارزيابي اي نکرد. باب آواکيان از اين واقعيت با تمام پيچيدگي هايش استقبال کرد و نتايج علمي گرفت: انقلاب پرولتري دومين شکست عظيم خود را متحمل شد... اول اتحاد شوروي و امروز چين... و بر ما کمونيست هاي انقلابي است که بياموزيم، جمع بندي کنيم و به پيش رويم.
در دوره متعاقب کودتا... از سال هاي 1977 تا 1979 صحبت مي کنم... آواکيان کتابي هم نوشت به نام «خدمات فناناپذير مائوتسه دون» و در اين کتاب خدمات کيفي مائو به علم انقلاب را سنتز کرد که مهم ترين آن ها تئوري و پراتيک ادامه انقلاب تحت ديکتاتوري پرولتاريا بود.
باب آواکيان بر اين نقطة چرخش تعيين کننده پرتو افکند و شروع کرد به راهگشايي و ترسيم مسير پيشروي. او از دستاوردهاي عظيم مائو و انقلاب چين دفاع کرد (کارهاي عظيمي که به انجام رسانده بودند) و در عين حال به کند و کاو در تجربه چين و کل مرحله اول انقلاب کمونيستي ادامه داد.
سوال: خوب حرفش در مورد تجربة چين چه بود؟
لوتا: به يمن کار جمعبندي آواکيان، سه دهة بعد از آن ما امروز خيلي روشن تر مي بينيم که چرا اين شکست دو جنبه داشت. از يک طرف سه عامل قدرتمند عيني عليه انقلابيون چيني عمل مي کرد. خطر جنگ بر شرايط و مبارزه طبقاتي تاثير مي گذاشت. در سطح جهاني هم نيرو ـ و نيروهاي ـ سرمايه داري هنوز به لحاظ مادي و ايدئولوژيک از نيروهاي نوخاستة انقلاب کمونيستي قوي تر بودند. و اين مسئله در داخل جامعه سوسياليستي انعکاس داشت.
ولي اتفاقات چين جنبة ديگري هم داشت. عوامل عيني کاملا کودتا را توضيح نمي دهند. رويکرد و درک مائو و انقلابيون اشکلات و کمبودهاي واقعي داشت. اين اشکالات عامل اصلي شکست چين نبودند و من روي اين «نبودند» تاکيد مي کنم. ولي در شکست نقش داشتند.
باز هم بگويم که ارزيابي از رابطه بين عوامل عيني و ذهني و درک از اين که کمبودها چه بودند... کاري بود که باب آواکيان براي تعميقش کار کرد و جنگيد. اين جمعبندي حاصل 35 سال کلنجار و سنتز عميق و علمي است و به سنتز نوين از کمونيسم انجاميده.
باب آواکيان سنتز نوين کمونيست را پيش مي گذارد
سوال: مي تواني از کودتاي چين به بعد را هم براي مان بگويي؟
ريموند لوتا: اساسا باب آواکيان اين پروسه اکتشاف عميق و بررسي نقادانه از مرحلة اول انقلاب پرولتري و کل پروژة کمونيستي را با کتاب «فتح جهان؟ چيزي که پرولتارياي بين المللي مي تواند و مي خواهد انجام دهد» در سال 1981 شروع کرد. از آنجا جست و جو را ادامه داد و کشف هاي جديدي کرد. در اين سي سال و اندي که از ضد انقلاب در چين مي گذرد، باب آواکيان سنتز نويني از کمونيست را تکامل داد و به پيش گذاشت.
و بايد اضافه کنم که اين کار بر بستر اوضاعي انجام مي شود که حملات بي وقفه ايدئولوژيک بورژوازي به کمونيسم را شاهد هستيم.
برگردم به سنتز نوين. اين يک چارچوب نوين و فراگير است براي پي گرفتن انقلاب کمونيستي. کليد اين پيشروي / کشف مهم، رويکرد و متد علمي بود. اگر مي خواهيم دنيا را بفهميم و آن را در جهت عالي ترين منافع بشريت تغيير دهيم به علم احتياج داريم... بايد بفهميم دنيا واقعا چگونه است و چطور مي شود آن را واقعا و به طور ريشه اي تغيير داد.
باب آواکيان چارچوب انترناسيوناليستي کمونيسم را هم تکامل داده و در زمينه استراتژي انقلاب هم پيشروي هاي بسيار مهمي کرده است ـ اگر خاطرتان باشد در مورد اشتباهاتي که استالين و حتي مائو مرتکب شدند صحبت کردم و اين که چطور اين اشتباهات به تلاش هاي خود اين ها در دفاع از انقلاب و پيشروي آن ضربه زد. ولي به خاطر موضوع اين مصاحبه مي خواهم توجه را به چند نکته کليدي که بيشتر به اعمال قدرت در ديکتاتوري پروتاريا به عنوان گذار به کمونيسم برمي گردد متمرکز کنم.... به هر حال نکاتي که مي گويم هم کشفيات باب آواکيان در زمينة متد را منعکس مي کند به خصوص نياز به تلاش بي دريغ براي درک هر چه بيشتر حقيقت و هم راه هايي براي رسيدن به حقيقت...
باب آواکيان يک درک نوين از چگونگي اعمال قدرت در جامعه سوسياليستي ارائه مي کند. اين در فرمول بندي «هستة محکم با الاستيسيتة فراوان» متمرکز است و در «قانون اساسي جمهوري نوين سوسياليستي در آمريکاي شمالي (پيش نويس پيشنهادي)» متبلور شده است. اين که چطور قدرت را حفظ مي کني، و جامعه را به سمت کمونيسم مي بري... و در عين حال همة جامعه را درگير تلاش براي درک واقعيت و پتانسيل انقلابي درون واقعيت براي تغيير آن مي کني تا جهاني بسيار بهتر و متفاوت را بسازي، کاري که خود بخش جدايي ناپذير فرايند رسيدن به کمونيسم است.
اين سوسياليسم يک دوران گذار پويا و پر تپش است. حقايق جديدي در آن کشف مي شوند و به منظور حل تضادهاي حل نشده جامعه سوسياليستي، نظير رهايي کامل زنان، به کار گرفته مي شوند.... اين تضادها همچون موتوري براي به پيش راندن جامعه مورد استفاده قرار مي گيرند. و اين کار به همراه پيشروي انقلاب جهاني انجام مي شود.
باب آواکيان تاکيد مي کند که فعاليت روشنفکري و جوشش روشنفکري و فرهنگي براي جامعه سوسياليستي و رسيدن به کمونيسم، به جهاني بدون طبقه، حياتي است. جوشش و حيات روشنفکري، به کار بست شيوة علمي در حل مشکلات و تفکر نقادانه که بخشي از آن است... براي توده ها اساسي و ناگزير است. براي اين که توده هاي مردم جهان را بيشتر و بهتر بشناسند و بتوانند عميق تر تغييرش دهند و خودشان را نيز تغيير دهند اساسي و ناگزير است.
جوشش روشنفکري و مخالفت به روحيه اکتشاف و نقدي که بايد از جامعه سوسياليستي بتراود کمک مي کند؛ به آشکار کردن مشکلات و اشکالات جامعه سوسياليستي کمک کند تا در تمام سطوح مورد سوال قرار گيرند.
«آتش»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر